[اسم]

la historia

/istˈɔɾja/
قابل شمارش مونث
[جمع: historias]

1 تاریخ

  • 1.Quiere estudiar historia y dedicarse a la enseñanza.
    1. او می‌خواهد تاریخ بخواند و شغل تدریس را ادامه دهد.

2 داستان قصه

  • 1.La película cuenta la historia de una mujer que ha perdido a su hijo.
    1. فیلم داستان زنی را تعریف می‌کند که فرزندش را گم کرده‌است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان