[اسم]

la tarea

/taɾˈɛa/
غیرقابل شمارش مونث

1 تکیف منزل تکلیف، مشق

  • 1.La profesora de francés les dio mucha tarea.
    1. معلم فرانسه تکالیف زیادی به آنها داد.

2 کار وظیفه

  • 1.Su principal tarea es limpiar las ventanas.
    1. وظیفه اصلی او تمیزکردن پنجره‌ها است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان