Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . تخممرغ
2 . تخمک
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el huevo
/wˈeβo/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: huevos]
1
تخممرغ
1.Desayuné un huevo.
1. من برای صبحانه یک تخممرغ خوردم.
2
تخمک
1.Los ovarios son las glándulas donde se almacenan los huevos de la mujer.
1. تخمدانها غدههایی هستند که تخمکهای زنها در آن نگهداری میشود.
کلمات نزدیک
invernadero
perrera
motosierra
azada
casa del árbol
leche
queso
mantequilla
yogur
helado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان