[صفت]

humano

/umˈano/
قابل مقایسه
[حالت مونث: humana] [جمع مونث: humanas] [جمع مذکر: humanos]

1 مهربان دلسوز

  • 1.Desearía que los doctores fueran más cálidos y más humanos.
    1. ای کاش دکترها گرم‌تر و دلسوزتر بودند.

2 انسانی انسان، مربوط به انسان‌ها

  • 1.El cerebro humano lleva a cabo funciones muy complejas.
    1. مغز انسان عملکردهای بسیار پیچیده ای را انجام می دهد.
la actividad humana
فعالیت انسانی
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان