Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . بیخوابی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
el insomnio
/insˈɔmnjo/
غیرقابل شمارش
مذکر
1
بیخوابی
1.Mejor no tomo café ahora; ya es muy tarde y me producirá insomnio.
1. بهتر است الان قهوه ننوشم. دیگر خیلی دیر است و باعث بیخوابیام میشود.
کلمات نزدیک
grano
desabrochar
tendedero
tanto
tampoco
pantorrilla
preparado
tener ganas
al final
cámping
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان