Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . نمونه
2 . نمایشگاه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la muestra
/mwˈestɾa/
قابل شمارش
مونث
1
نمونه
الگو
1.Me gustaría probar una muestra de la salsa antes de comprar un pote.
1. دوست دارم قبل از اینکه یک شیشه سالسا بخرم، یک نمونه از آن را بچشم.
2
نمایشگاه
1.Hay una muestra de arte moderno en el museo esta semana.
1. این هفته یک نمایشگاه هنر مدرن در موزه برگزار میشود.
کلمات نزدیک
motivo
mirar de frente
medicina
luchador
juguetear
muralla
musulmán
nutrición
ornamental
pellizcar
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان