[اسم]

la medicina

/mˌeðiθˈina/
قابل شمارش مونث
[جمع: medicinas]

1 دارو

  • 1.Mary dejó de tomar su medicina debido a los efectos secundarios.
    1. "مری" به‌خاطر عوارض جانبی دیگر دارویش را مصرف نکرد.

2 پزشکی

  • 1.Mi novio estudia medicina porque quiere ser cirujano.
    1. دوست‌پسرم پزشکی می‌خواند، زیرا می‌خواهد جراح بشود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان