[اسم]

la ordenación

/ˌɔɾðenaθjˈɔn/
غیرقابل شمارش مونث

1 ترتیب

  • 1.Marta decidió cambiar la ordenación de los asientos en el aula para propiciar el aprendizaje colaborativo.
    1. "مارت" تصمیم گرفت برای ترویج یادگیری مشارکتی ترتیب نشستن در کلاس را تغییر دهد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان