[اسم]

el parentesco

/pˌaɾɛntˈesko/
غیرقابل شمارش مذکر

1 خویشاوندی قوم و خویشی، نسبت خانوادگی

  • 1.Los dos soldados sentían que les unía un parentesco después de haber estado encarcelados juntos por unos meses.
    1. دو سرباز پس از اینکه دو ماه با هم در زندان بودند، احساس می‌کردند که یک حس خویشاوندی آنها را به هم متصل می‌کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان