[فعل]

servir

/sɛɾβˈiɾ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: serví] [حال: sirvo] [گذشته: serví] [گذشته کامل: servido]

1 سرو کردن (غذا و ...)

  • 1.Van a servir lomo de puerco en la boda.
    1. در عروسی گوشت گرده خوک سرو خواهند کرد.

2 استفاده شدن

  • 1.Esta máquina sirve para coser.
    1. از این دستگاه برای خیاطی استفاده می‌شود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان