Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
É
é
Í
í
Ó
ó
Ú
ú
Ü
ü
Ñ
ñ
1 . سرو کردن (غذا و ...)
2 . استفاده شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
servir
/sɛɾβˈiɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: serví]
[حال: sirvo]
[گذشته: serví]
[گذشته کامل: servido]
صرف فعل
1
سرو کردن (غذا و ...)
1.Van a servir lomo de puerco en la boda.
1. در عروسی گوشت گرده خوک سرو خواهند کرد.
2
استفاده شدن
1.Esta máquina sirve para coser.
1. از این دستگاه برای خیاطی استفاده میشود.
کلمات نزدیک
patrón
guerra
vocal
cantar
verbo
gobernar
aviso
voz
energía
caza
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان