[فعل]

éclaircir

/eklɛʀsiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: éclairci] [حالت وصفی: éclaircissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (چیزی را) روشن کردن قابل فهم کردن

  • 1.Avant de continuer, j'aimerais éclaircir un point.
    1. قبل از ادامه دادن، دوست دارم یک موضوع [مورد] را روشن کنم.
  • 2.Seul Hercule Poirot pouvait éclaircir ce mystère.
    2. فقط "هرکول پوآرو" می‌توانست این معما را قابل فهم کند.

2 روشن شدن باز شدن (هوا) (s'éclaircir)

  • 1.Le temps s'est éclairci en moins de cinq minutes.
    1. هوا در کمتر از 5 دقیقه روشن شد.

3 صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری) (s'éclaircir)

  • 1.Le temps s'est éclairci après la pluie.
    1. هوا [آسمان] بعد از باران صاف شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان