Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . (چیزی را) روشن کردن
2 . روشن شدن
3 . صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
éclaircir
/eklɛʀsiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: éclairci]
[حالت وصفی: éclaircissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(چیزی را) روشن کردن
قابل فهم کردن
1.Avant de continuer, j'aimerais éclaircir un point.
1. قبل از ادامه دادن، دوست دارم یک موضوع [مورد] را روشن کنم.
2.Seul Hercule Poirot pouvait éclaircir ce mystère.
2. فقط "هرکول پوآرو" میتوانست این معما را قابل فهم کند.
2
روشن شدن
باز شدن (هوا)
(s'éclaircir)
1.Le temps s'est éclairci en moins de cinq minutes.
1. هوا در کمتر از 5 دقیقه روشن شد.
3
صاف شدن (آسمان پس از طوفان یا هوای ابری)
(s'éclaircir)
1.Le temps s'est éclairci après la pluie.
1. هوا [آسمان] بعد از باران صاف شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
éclaircie
éclairant
éclairagiste
éclairage public
éclairage
éclaircissement
éclairer
éclaireur
éclaireuse
éclairé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان