Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . پوست کندن
2 . بد تلفظ کردن
3 . خراشیده شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
écorcher
/ekɔʁʃˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: écorché]
[حالت وصفی: écorchant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پوست کندن
1.Écorcher le mur en poussant un meuble
1. در اثر فشردن مبل به دیوار پوست دیوار را کندن
2.Écorcher un lapin
2. خرگوشی را پوست کندن
2
بد تلفظ کردن
1.Écorcher le français
1. زبان فرانسوی را بد تلفظ کردن
3
خراشیده شدن
پوست (جایی از بدن) کنده شدن
(s'écorcher)
1.Il s'est écorchée en tombant sur un rocher.
1. روی صخره که افتاد زانویش خراشیده شد.
2.S'écorcher les genoux en tombant
2. زانو در اثر افتادن خراشیده شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
écorce
écoquartier
écoproduit
écoper
économiste
écorchure
écorché
écoresponsable
écossais
écosse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان