[صفت]

ému

/emy/
قابل مقایسه

1 متاثر تحت تاثیر (قرار گرفتن)

  • 1.Elle était très émue le jour où elle a reçu son diplôme.
    1. او روزی که دیپلمش را گرفت خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود.
  • 2.Je suis profondément ému par la nouvelle de la mort du président Lech.
    2. من از خبر فوت رئیس جمهور "لچ" عمیقا متاثر هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان