[اسم]

l'équitation

/ekitasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 اسب‌سواری سوارکاری

  • 1.Il enseigne l'équitation aux militaires.
    1. او به ارتشی‌ها سوارکاری یاد می‌دهد.
  • 2.Votre fille pourrait faire de l'équitation avec nous.
    2. دختر شما می‌تواند با ما اسب‌سواری کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان