[اسم]

l'évasion

/evazjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 رفع خستگی تغییر آب و هوا (در سفر)

  • 1.J'ai besoin d'évasion, je pars à la montagne.
    1. من به یک تغییر آب و هوا نیاز دارم، به کوهستان می‌روم.
  • 2.Pour moi, la lecture est un moyen d'évasion.
    2. برای من مطالعه یک راه رفع خستگی است.

2 فرار گریز

  • 1.Évasion réussie.
    1. فرار موفق.
  • 2.Son évasion de la prison par hélicoptère est remarquable.
    2. فرارش از زندان توسط هلیکوپتر جالب‌توجه است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان