Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . فعال کردن
2 . شتاب بیشتری دادن
3 . در فعالیت بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
activer
/aktive/
فعل گذرا
[گذشته کامل: activé]
[حالت وصفی: activant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
فعال کردن
به کار انداختن
1.Chaque fonction peut être activée manuellement.
1. هر قابلیتی میتواند به صورت دستی فعال شود.
2.Tu dois activer ce générateur.
2. تو باید این ژنراتور را به کار بیندازی.
2
شتاب بیشتری دادن
سرعت دادن
1.Activer les travaux
1. شتاب بیشتری به کارها دادن
3
در فعالیت بودن
در تکاپو بودن، سخت کار کردن
(s'activer)
1.Les ouvriers s'activaient.
1. کارگرها در فعالیت بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
activement
actions
actionner
actionnaire
action
activiste
activité
actrice
actualisation
actualiser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان