Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . کار
2 . ماجرا
3 . سهام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
l'action
/aksjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
کار
عمل، کنش، اقدام
1.Cette situation exige une action immédiate de notre part.
1. این موقعیت اقدامی فوری از سمت ما نیاز دارد.
2.Il est toujours le premier à entreprendre une action.
2. او همیشه اولین نفر است که اقدام به انجام دادن کاری میکند.
3.Les adultes sont responsables de leurs propres actions.
3. بزرگسالان مسئول کارها [اعمال] خودشان هستند.
2
ماجرا
رویداد، داستان
1.Il y a beaucoup d'action dans ce film.
1. در این فیلم خیلی ماجرا وجود دارد.
2.Son dernier film manque d'action.
2. فیلم آخرش ماجرا کم دارد.
3
سهام
بورس
1.Il possède des actions dans une grande société informatique.
1. او در یک شرکت بزرگ فناوری سهامهایی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
actif et le passif
actif
acteur-clé
acteur
acte notarié
actionnaire
actionner
actions
activement
activer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان