[اسم]

l'action

/aksjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 کار عمل، کنش، اقدام

  • 1.Cette situation exige une action immédiate de notre part.
    1. این موقعیت اقدامی فوری از سمت ما نیاز دارد.
  • 2.Il est toujours le premier à entreprendre une action.
    2. او همیشه اولین نفر است که اقدام به انجام دادن کاری می‌کند.
  • 3.Les adultes sont responsables de leurs propres actions.
    3. بزرگسالان مسئول کارها [اعمال] خودشان هستند.

2 ماجرا رویداد، داستان

  • 1.Il y a beaucoup d'action dans ce film.
    1. در این فیلم خیلی ماجرا وجود دارد.
  • 2.Son dernier film manque d'action.
    2. فیلم آخرش ماجرا کم دارد.

3 سهام بورس

  • 1.Il possède des actions dans une grande société informatique.
    1. او در یک شرکت بزرگ فناوری سهام‌هایی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان