Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تشدید کردن
2 . افزایش دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
aggraver
/aɡʁavˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: aggravé]
[حالت وصفی: aggravant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تشدید کردن
بدتر کردن
1.La sécheresse aggrave l'inquiétude des paysans.
1. خشکسالی نگرانی دهقانان را تشدید میکند.
2.Mon cousin a aggravé le problème en mentant.
2. پسرعمویم با دروغ گفتن مشکل را بدتر کرد.
2
افزایش دادن
بیشتر کردن
1.Elle se tait et ainsi aggrave les soupçons contre elle.
1. او سکوت میکند و به این ترتیب بدگمانیها را علیه خودش بیشتر میکند.
2.Les nouveaux impôts ont aggravé les pertes de l'entreprise.
2. مالیاتهای جدید خسارات شرکت را افزایش دادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
aggravation
agglutiner
aggloméré
agglomérer
agglomération
agile
agile comme un écureuil
agilité
agios
agir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان