[فعل]

agir

/aʒiʀ/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: agi] [حالت وصفی: agissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 عمل کردن کاری انجام دادن

مترادف و متضاد faire opérer
agir (de bonne foi)
(با حسن نیت) عمل کردن
  • 1. Il faut agir rapidement.
    1. باید فوراً کاری کنیم.
  • 2. J'ai agi de bonne foi et avais le sentiment de bien faire.
    2. من با حسن نیت عمل کردم و این احساس را داشتم که کار درست را انجام داده‌ام.
  • 3. On ne peut pas le laisser comme ça, il faut agir.
    3. نمی‌توان این را همین‌طور گذاشت، باید کاری انجام داد.

2 درباره چیزی بودن صحبت چیزی بودن، چیزی مطرح بودن (s'agir)

Il s'agit de quelque chose
درباره چیزی بودن
  • Il s'agit d'une histoire comique.
    درباره‌ قصه‌ای کمیک است.
Il s'agit de faire quelque chose
کاری را باید انجام دادن [بحث بر سر انجام کاری بودن]
  • 1. Il s'agit de se décider : êtes-vous d'accord ou pas ?
    1. بحث بر سر انتخاب کردن است. موافقید یا نه؟
  • 2. Il s’agit maintenant de faire attention.
    2. الان باید دقت کنید.
De quoi s’agit-il  ?
درباره چیست؟

3 رفتار کردن برخورد کردن

مترادف و متضاد se comporter se conduire
bien agir
خوب رفتار کردن
  • 1. J'agis bien au travail.
    1. من در سرکار خوب رفتار می‌کنم.
  • 2. Sois sage et agis bien !
    2. بچه خوبی باش و خوب رفتار کن.
agir en adulte responsable
شبیه یک بالغ مسئول رفتار کردن
  • Si vous vivez seul, il faut que vous agissiez en adulte responsable.
    اگر تنها زندگی کنید، باید شبیه یک بالغ مسئول رفتار کنید.

4 اثر کردن موثر بودن، اثر داشتن

مترادف و متضاد influencer opérer
  • 1.Le médicament a agi très vite.
    1. دارو سریع اثر کرد.
agir sur quelque chose
روی چیزی اثر کردن
  • 1. Ces heures difficiles ont agi sur les enfants.
    1. این ایام سخت روی بچه‌ها اثر داشت.
  • 2. Les massages agissent sur la douleur lombaire.
    2. ماساژ روی درد کمر اثر دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان