[اسم]

l'ambition

/ɑ̃bisjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 بلندپروازی جاه‌طلبی

  • 1.Il a de l'ambition.
    1. او بلندپروازی دارد [می‌کند].
  • 2.Il poursuit ses objectifs avec une grande volonté.
    2. او اهدافش را با جاه‌طلبی زیادی دنبال می‌کند.

2 هدف

  • 1.Il n'avait d'autre ambition que de prendre le pouvoir.
    1. او هدفی جز به دست گرفتن قدرت نداشت.
  • 2.Mon ambition est de devenir célèbre.
    2. هدف من مشهور شدن است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان