[فعل]

amener

/am(ə)ne/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: amené] [حالت وصفی: amenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (کسی را با خود) بردن رساندن

مترادف و متضاد acheminer conduire transporter
amener quelqu'un
کسی را بردن
  • 1. Je dois l'amener à l'hôpital.
    1. باید او را به بیمارستان ببرم.
  • 2. Le tramway vous amène directement à la gare.
    2. تراموا شما را مستقیماً به راه‌آهن می‌برد.
  • 3. Tu peux m'amener à l'université ?
    3. می‌توانی مرا به دانشگاه ببری [به دانشگاه برسانی]؟

2 آوردن

amener quelqu'un/quelque chose
کسی/چیزی را آوردن
  • 1. Amenez vos cahiers en classe.
    1. دفترتان را به کلاس بیاورید.
  • 2. Amenez votre ami à la maison.
    2. دوستتان را به خانه بیاورید.
  • 3. Puis-je amener un ami à votre soirée ?
    3. می‌توانم دوستی را به مهمانی‌تان بیاورم؟
  • 4. Viens dîner et amène ton amie avec toi.
    4. شام بیا این جا و دوستت را با خودت بیاور.

3 ایجاد کردن باعث شدن، به وجود آوردن، موجب شدن

مترادف و متضاد causer engendrer entraîner
amener quelque chose
باعث چیزی شدن
  • 1. Ce médicament amène un apaisement immédiat.
    1. این دارو فوراً موجب تسکین درد می‌شود.
  • 2. Cette crise économique risque d'amener des grèves.
    2. این بحران اقتصادی ممکن است باعث ایجاد اعتصاب‌هایی شود.

4 استفاده کردن به کار بردن

مترادف و متضاد appliquer utiliser
amener quelque chose
چیزی را به کار بردن
  • 1. Dans son exposé il a habilement amené une citation.
    1. او در گزارشش یک نقل‌قول را ماهرانه به کار برده‌است.
  • 2. J'amène cette phrase dans mon exposé.
    2. من این عبارت را در ارائه‌ام به کار می‌برم.

5 وادار کردن واداشتن، مجبور کردن

مترادف و متضاد entraîner pousser
amener quelqu'un à faire quelque chose
کسی را وادار به انجام کاری کردن
  • 1. Elle a été amenée à prendre cette décision.
    1. او وادار شد این تصمیم را بگیرد.
  • 2. Son métier l'amène à des déplacements fréquents.
    2. شغلش او را وادار به جابجایی‌های مکرر می‌کند.

6 آمدن رسیدن (s'amener)

informal
مترادف و متضاد arriver venir
  • 1.Allez, amenez-vous !
    1. زود باشید، بیایید!
  • 2.Alors, vous vous amenez ?
    2. خب، می‌آیید؟
  • 3.Amène-toi !
    3. بیا!

7 سوق دادن (به سمت) جهت دادن، بردن

مترادف و متضاد orienter
amener quelque chose sur quelque chose
چیزی را به سمت چیزی سوق دادن
  • 1. Amenons la conversation sur le problème du chômage.
    1. بیایید مکالمه را به سمت مشکل بیکاری سوق دهیم.
  • 2. Vous amenez la conversation sur le sujet de la production agricole.
    2. شما گفتگو را به سمت موضوع تولید کشاورزی می‌برید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان