[فعل]

arracher

/aʀaʃe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: arraché] [حالت وصفی: arrachant] [فعل کمکی: avoir ]

1 کندن از ریشه درآوردن

  • 1.J'ai passé mon samedi à arracher les mauvaises herbes.
    1. من شنبه‌ی خود را به از ریشه درآوردن علف‌های هرز گذراندم.
  • 2.Tu peux arracher des carottes ?
    2. تو می‌توانی هویج بکنی؟

2 کشیدن (دندان)

  • 1.Il doir arracher une dent.
    1. باید یک دندان را بکشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان