[فعل]

arrondir

/aʀɔ̃diʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: arrondi] [حالت وصفی: arrondissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 گرد کردن رند کردن

  • 1.Arrondir 158,5 à 160
    1. عدد 158,5 را به 160 گرد کردن

2 افزودن افزایش دادن

  • 1.Arrondir une somme à ce paiement
    1. رقمی را به این حقوق افزودن

3 وسعت دادن توسعه دادن

  • 1.Il arrondit son parc publique.
    1. او پارک عمومی‌اش را توسعه می‌دهد.

4 گنده شدن (شکم) جلو آمدن (شکم)، چاق شدن (s'arrondir)

  • 1.Elle est enceinte et commence à s'arrondir.
    1. او حامله است و شروع به چاق شدن کرده است.
  • 2.Son ventre s'arrondit.
    2. شکمش گنده شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان