[فعل]

blanchir

/blɑ̃ʃiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: blanchi] [حالت وصفی: blanchissant] [فعل کمکی: avoir ]

1 سفید کردن (با مواد شیمیایی) رنگ چیزی را بردن

  • 1.J'aimerais me faire blanchir les dents.
    1. دوست دارم دندان‌هایم را سفید کنم.
  • 2.Je dois blanchir cette vieille couverture.
    2. باید این پتوی کهنه را (با مواد شیمیایی) سفید کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان