[فعل]

bouillir

/bujiʁ/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته کامل: bouilli] [حالت وصفی: bouillant] [فعل کمکی: avoir ]

1 جوشیدن به جوش آمدن

  • 1.L'eau qui est dans la casserole bout.
    1. آبی که در قابلمه است می‌جوشد.
  • 2.N'oublie pas de bouillir le lait !
    2. یادت نرود شیر را بجوشانی!

2 حرص و جوش زدن حرص خوردن

  • 1.La lenteur de cet homme me fait bouillir.
    1. کندی این آدم حرص من را درمی‌آورد.
معمولا با فعل faire همراه میشود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان