[اسم]

le bourdon

/buʀdɔ̃/
قابل شمارش مذکر

1 خرزنبور

  • 1.Il y avait un bourdon dans la voiture, et j'ai perdu le contrôle.
    1. یک خرزنبور در ماشین وجود داشت و من کنترل را از دست دادم.
  • 2.Le bourdon est gros, jaune et noir.
    2. خرزنبور بزرگ، زرد و مشکی است.

2 ناقوس زنگ کلیسا

3 غم اندوه

informal
  • 1.Il n'est pas très gai aujourd'hui, il a le bourdon, je crois.
    1. او امروز خیلی شاد نیست، فکر می‌کنم غم دارد [ناراحت است].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان