[اسم]

le bouton

/bu.tɔ̃/
قابل شمارش مذکر

1 دکمه (لباس)

  • 1.Il manque un bouton à sa veste.
    1. یک دکمه در کتش کم بود.
  • 2.Les boutons rouges iront bien sur cette chemise.
    2. دکمه های قرمز به این پیراهن خوب خواهند شد.

2 جوش (صورت)

  • 1.Cet adolescent avait des boutons sur le visage.
    1. این نوجوان جوش‌هایی روی صورت داشت.
  • 2.J'ai mangé trop gras, et j'ai plein de boutons sur le visage.
    2. من زیادی چربی [غذای چرب] خوردم و روی صورتم پر جوش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان