[اسم]

le brancard

/bʀɑ̃kaʀ/
قابل شمارش مذکر

1 برانکار تخت روان

  • 1.Cet homme a été déplacé en brancard.
    1. این مرد با برانکار جا به جا شده است.
  • 2.Transporter un blessé sur un brancard.
    2. بردن یک زخمی روی یک برانکار.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان