[فعل]

bronzer

/bʀɔ̃ze/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته کامل: bronzé] [حالت وصفی: bronzant] [فعل کمکی: avoir ]

1 برنزه کردن به رنگ برنز درآوردن

  • 1.Ils veulent bronzer ce statue.
    1. آنها قصد دارند این مجسمه را به رنگ برنز در بیاورند.
  • 2.Ta peau bronze facilement au soleil.
    2. پوست تو براحتی زیر آفتاب برنزه می شود
  • 3.Viens bronzer un peu à la plage.
    3. بیا کمی در لب دریا (خودت را) برنزه کن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان