[قید]

brutalement

/bʀytalmɑ̃/
غیرقابل مقایسه

1 بی‌رحمانه وحشیانه

  • 1.Il refusa brutalement.
    1. او بی‌رحمانه نپذیرفت.
  • 2.Paul lui annonce brutalement que sa mère est décédée.
    2. "پل" بی‌رحمانه به او اعلام کرد که مادرش مرده است.

2 به طور ناگهانی ناگهان

  • 1.Elle s'est trouvée brutalement seule avec ses deux enfants.
    1. او ناگهان خود را با دو فرزندش تنها دید.
  • 2.Il tomba malade brutalement.
    2. او به طور ناگهانی بیمار شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان