Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دلیل
2 . دعوی
3 . هدف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la cause
/koz/
قابل شمارش
مونث
[جمع: causes]
1
دلیل
علت، انگیزه
la cause de l'accident/d'un problème...
دلیل تصادف/مشکل...
1. Ils cherchent les causes de l'accident.
1. آنها به دنبال دلایل این سانحه رانندگی هستند.
2. la cause de tous les maux
2. دلیل تمام بدیها
3. la principale cause de mortalité
3. دلیل اصلی مرگ
4. Tu dois trouver la cause de ce problème.
4. باید علت این گرفتاری را پیدا کنی.
à cause de...
به خاطرِ...
1. C’est arrivé à cause de lui.
1. به خاطر او این اتفاق افتاد.
2. Nous n’avons pas pu sortir à cause du mauvais temps.
2. به خاطر هوای بد نتوانستیم برویم بیرون.
être cause de quelque chose
دلیل چیزی بودن
pour cause de....
برایِ[ به علت]...
Le musée est fermé pour cause de travaux.
موزه برای تعمیرات بسته است.
chercher la cause de quelque chose
دنبال دلیل چیزی بودن
mettre en cause
به پرسش گذاشتن
2
دعوی
شکایت
plaider sa cause
اقامه دعوی کردن
Son avocat plaidera sa cause.
وکیلش اقامهی دعوی خواهد کرد.
défendre la cause (de quelqu'un)
دفاع کردن از شکایت (کسی)
1. Elle défend la cause des opprimés.
1. او از دعوی مظلومان دفاع میکند.
2. J'ai signé une pétition pour défendre une bonne cause.
2. برای دفاع از یک شکایت اساسی، دادخواستی امضا کردم.
3
هدف
مقصود، منظور
1.Les dons ont été utilisés pour des causes de bienfaisance.
1. اهداییهها در راه اهداف خیرخواهانه استفاده شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
causant
cauchemar
caucasien
catégorique
catégorie
causer
causette
caustique
caution
cautionner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان