Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مزرعه
2 . حوزه
3 . میدان (دید، دوربین و لنز...)
4 . میدان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le champ
/ʃɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
مزرعه
کشتزار
1.Une clôture entoure le champ.
1. یک حصار مزرعه را احاطه کردهاست.
champ de blé/de betteraves...
مزرعه گندم/چغندر...
Le champ de blé est prêt à être moissonné.
مزرعه گندم برای درو شدن آماده است.
2
حوزه
زمینه
مترادف و متضاد
domaine
sphère
le champ de la connaissance humaine/de l'informatique
زمینه شناخت بشر/اطلاعات کامپیوتر...
1. Il faut que l'humanité agrandisse le champ de la connaissance humaine.
1. انسان باید حوزه شناخت بشر را وسعت ببخشد.
2. Le champ de l'informatique est très vaste.
2. حوزه فناوری اطلاعات بسیار وسیع است.
3
میدان (دید، دوربین و لنز...)
le champ de la caméra/de l'instrument d'optique/visuel...
میدان دوربین/وسیله بیناییسنجی/دید...
1. Ce figurant n'est pas dans le champ de la caméra.
1. این سیاهی لشکر در میدان دوربین نیست.
2. Ce que tu vois de loin n'est pas dans mon champ de vue.
2. چیزی که تو از دور میبینی در میدان دید من نیست.
4
میدان
زمین
مترادف و متضاد
terrain
champ de courses/bataille...
میدان اسبدوانی/نبرد
1. Il fait du cheval dans le champ de courses.
1. او در میدان اسبدوانی اسبسواری میکند.
2. Les troupes ont battu dans le champ de bataille d'adversaire.
2. سربازان در میدان نبرد دشمن جنگیدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
chamois
chamelle
chamelier
chameau
chambrée
champ de courses
champ droit
champ extérieur
champ gauche
champ intérieur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان