[فعل]

charger

/ʃaʀʒe/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: chargé] [حالت وصفی: chargeant] [فعل کمکی: avoir ]

1 به عهده‌ (کسی) گذاشتن سپردن به

  • 1.Je te charge de la comptabilité.
    1. من حسابداری را به عهده‌ی تو می‌گذارم.
  • 2.Le directeur m'a chargé de la gestion du projet.
    2. مدیر مدیریت پروژه را به من سپرد.

2 بارگذاری کردن [کامپیوتر]

  • 1.charger un fichier
    1. فایلی را بارگذاری کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان