[صفت]

chargé

/ʃaʁʒe/
قابل مقایسه

1 شارژ شده (وسیله)

  • 1.Mon portable est bien chargé.
    1. تلفن همراهم کاملا شارژ شده است.

2 پر مملو، انباشته

  • 1.Avoir l'estomac chargé
    1. شکم پری داشتن
  • 2.Ce revolver est chargé.
    2. این هفت‌تیر پر است.
  • 3.Cette chambre est chargée de livres.
    3. این اتاق پر از کتاب است.

3 بارگیری کرده سنگین

  • 1.Ce camion est chargé.
    1. این کامیون بارگیری کرده است.

4 مسئول (کاری بودن) مسئولیت (چیزی را) داشتن

  • 1.C'est moi qui suis chargé de ramener les boissons.
    1. این منم که مسئول آوردن نوشیدنی‌ها هستم.
[اسم]

le chargé

/ʃaʁʒe/
قابل شمارش مذکر

5 مدرس حق‌التدریسی

  • 1.Je suis un chargé.
    1. من یک مدرس حق‌التدریسی هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان