[فعل]

chatouiller

/ʃatuje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: chatouillé] [حالت وصفی: chatouillant] [فعل کمکی: avoir ]

1 قلقلک دادن

  • 1.Du bout des doigts elle chatouille son bébé pour le faire rire.
    1. او بچه‌اش را از انتهای انگشتانش برای خنداندنش قلقلک می‌دهد.
  • 2.La nouvelle couverture lui chatouillait la peau.
    2. پتوی جدید پوستش را قلقک می‌داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان