Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دمپایی روفرشی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
les chaussons
/ʃosɔ̃/
قابل شمارش
جمع مذکر
1
دمپایی روفرشی
1.Devant la télévision, mon père enlève ses chaussures et met des chaussons.
1. مقابل تلویزیون، پدرم کفشهایش را درمیآورد و دمپایی روفرشی میپوشد.
2.Elle a mis ses chaussons en arrivant chez elle.
2. به هنگام رسیدن به خانهاش دمپایی روفرشیهایش را پا کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
chausson
chausseur
chaussette
chausser
chausse-pied
chaussure
chaussures
chaussures basses
chaussures de marche
chaussures de ski
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان