[صفت]

chauve

/ʃov/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: chauve] [جمع مونث: chauves] [جمع مذکر: chauves]

1 کچل طاس

être/devenir... chauve
کچل بودن/شدن...
  • 1. A trente ans, M. Martin était déjà chauve.
    1. از سی سالگی، آقای "مارتن" کچل شده بود.
  • 2. Il devient chauve.
    2. کچل می‌شود.
  • 3. Il est chauve comme un œuf.
    3. (سر) او مثل یک تخم‌مرغ، طاس است. [او کاملاً کچل است.]
  • 4. Il est chauve depuis l'âge de trente ans.
    4. از سی سالگی کچل است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان