[صفت]

chinois

/ʃinwa/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: chinoise] [جمع مونث: chinoises] [جمع مذکر: chinois]

1 چینی مربوط به کشور چین

festival/technologie...chinois(e)
جشنواره/فناوری...چینی
  • 1. Chaque année a lieu un festival chinois dans notre ville.
    1. هر سال در شهر ما یک جشنواره چینی برگزار می شود.
  • 2. J'ai toujours admiré la technologie chinoise.
    2. من همیشه تکنولوژی چینی را تحسین کرده ام.
[اسم]

le chinois

/ʃinwa/
قابل شمارش مذکر

2 (زبان) چینی

parler/écrire...chinois
چینی خواندن/نوشتن...
  • 1. Il apprend le chinois.
    1. چینی یاد می‌گیرد.
  • 2. Il parle très bien le chinois.
    2. او خیلی خوب چینی صحبت می‌کند.
  • 3. Je ne parle pas chinois.
    3. من چینی صحبت نمی‌کنم.

3 (فرد) چینی اهل چین (le Chinois)

  • 1.Un Chinois m'a montré comment écrire « amour ».
    1. یک چینی به من نشان داد چگونه (کلمه) "عشق" را می‌نویسند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان