Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . شهرنشین
2 . شهری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le citadin
/sitadɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: citadins]
[مونث: citadine]
1
شهرنشین
1.Ces citadins avaient d'étranges coutumes.
1. این شهرنشینان رسوم عجیبی داشتند.
2.Il déteste la ville et les citadins.
2. او از شهر و شهرنشینان متنفر است.
[صفت]
citadin
/sitadɛ̃/
قابل مقایسه
[حالت مونث: citadine]
[جمع مونث: citadines]
[جمع مذکر: citadins]
2
شهری
la vie/les loisirs/le mode de vie...citadin(es)
زندگی/تفریحات/سبک زندگی...شهری
1. La vie citadine est plus palpitante que la vie à la campagne.
1. زندگی شهری هیجانانگیزتر از زندگی در روستا [بیرون شهر] است.
2. Les loisirs citadins diffèrent de ceux de la campagne.
2. تفریحات شهری با روستایی متفاوت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
citadelle
ciselure
ciseler
ciseaux à ongles
ciseaux
citation
citation à comparaître
citer
citerne
citoyen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان