[اسم]

le citadin

/sitadɛ̃/
قابل شمارش مذکر
[جمع: citadins] [مونث: citadine]

1 شهرنشین

  • 1.Ces citadins avaient d'étranges coutumes.
    1. این شهرنشینان رسوم عجیبی داشتند.
  • 2.Il déteste la ville et les citadins.
    2. او از شهر و شهرنشینان متنفر است.
[صفت]

citadin

/sitadɛ̃/
قابل مقایسه
[حالت مونث: citadine] [جمع مونث: citadines] [جمع مذکر: citadins]

2 شهری

la vie/les loisirs/le mode de vie...citadin(es)
زندگی/تفریحات/سبک زندگی...شهری
  • 1. La vie citadine est plus palpitante que la vie à la campagne.
    1. زندگی شهری هیجان‌انگیزتر از زندگی در روستا [بیرون شهر] است.
  • 2. Les loisirs citadins diffèrent de ceux de la campagne.
    2. تفریحات شهری با روستایی متفاوت است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان