Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دستهبندی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
classer
/klɑse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: classé]
[حالت وصفی: classant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
دستهبندی کردن
مرتب کردن، طبقهبندی کردن
1.Il faut classer ces livres par ordre alphabétique.
1. باید این کتابها را به ترتیب حروف الفبا مرتب کرد.
2.J'ai classé les documents dans le dossier.
2. من مدارک را در پرونده دستهبندی کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
classement
classe économique
classe populaire
classe ouvrière
classe moyenne
classeur
classicisme
classification
classifier
classique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان