[صفت]

coincé

/kwɛ̃se/
قابل مقایسه

1 (شخص یا چیز) گیرافتاده (شخص) لای منگنه گذاشته‌شده، گیر کرده

  • 1.Il est complètement coincé !
    1. او کاملا گیرافتاده است!
  • 2.L'ascenseur est coincé entre les deux derniers étages.
    2. آسانسور بین دو طبقه آخر گیر کرده است.

2 پرتنش نگران، مضطرب

  • 1.Lucie est sympathique mais un peu coincée.
    1. لوسی مهربان است اما کمی پرتنش.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان