[فعل]

coincer

/kwɛ̃sˈe/
فعل گذرا و ناگذر

1 گوه (ابزاری مکانیکی) گذاشتن

2 (در گوشه‌ای) گیر انداختن

3 در تنگنا قرار دادن لای منگنه گذاشتن

  • 1.Il l'a coincé sur cette question.
    1. او را با سوالی لای منگنه گذاشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان