Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . گوه (ابزاری مکانیکی) گذاشتن
2 . (در گوشهای) گیر انداختن
3 . در تنگنا قرار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
coincer
/kwɛ̃sˈe/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
گوه (ابزاری مکانیکی) گذاشتن
2
(در گوشهای) گیر انداختن
3
در تنگنا قرار دادن
لای منگنه گذاشتن
1.Il l'a coincé sur cette question.
1. او را با سوالی لای منگنه گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
coin-coin
coin de la rue
coin cuisine
coin
coiffure
coincé
coing
col
col roulé
colette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان