[اسم]

le commentaire

/kɔmɑ̃tɛʀ/
قابل شمارش مذکر

1 تفسیر شرح

2 گزارش

  • 1.C'est un ancien joueur qui fait le commentaire du match à la télé.
    1. او یک بازیکن قدیمی است که گزارش مسابقه را در تلویزیون می‌دهد.
  • 2.Commentaires de presse.
    2. گزارش مطبوعات.

3 اظهار نظر

  • 1.Elle ne supporte pas très bien les commentaires sur son habillement.
    1. او اظهار نظر در مورد لباس‌هایش را خیلی خوب طاقت نمی‌آورد [نمی‌پذیرد].
  • 2.J'ai écrit mes commentaires entre parenthèses.
    2. من اظهار نظرهایم را میان پرانتز نوشتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان