[اسم]

le commerce

/kɔmɛʀs/
قابل شمارش مذکر
[جمع: commerces]

1 تجارت کسب‌و‌کار

  • 1.Vous venez de sauver mon commerce.
    1. کسب و کار مرا نجات دادید.
faire des études de commerce
در رشته تجارت درس خواندن
  • Mon cousin faisait des études de commerce.
    پسرعمویم در رشته تجارت درس می‌خواند.
faire du commerce
تجارت کردن
  • Il fait du commerce avec l'étranger.
    او با خارجی‌ها تجارت می‌کند.
le petit commerce
کسب‌وکار خرد

2 مغازه دکان

مترادف و متضاد boutique magasin
  • 1.Elle avait un grand commerce.
    1. او یک مغازه بزرگ داشت.
  • 2.Il y a beaucoup de commerces dans cette rue.
    2. در این خیابان تعداد زیادی مغازه وجود دارد.
tenir un commerce/ouvrir un commerce
مغازه‌ای داشتن/مغازه‌ای زدن [باز کردن]
  • 1. Il va ouvrir un commerce de matériel de bureau.
    1. او قرار است یک مغازه لوازم اداری بزند.
  • 2. Ils tiennent un petit commerce d’alimentation.
    2. آنها یک مغازه کوچک اغذیه‌فروشی دارند.
dans le commerce
توی مغازه‌ها
  • On trouve ça dans le commerce.
    آن توی مغازه‌ها پیدا می‌شود.

3 ارتباط رفت‌وآمد

formal
مترادف و متضاد fréquentation relation
le commerce entre/avec quelqu'un
ارتباط بین/با کسی
  • Il existe un commerce approfondi entre des braves gens.
    بین افراد شجاع ارتباطی عمیق حاکم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان