Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تجارت
2 . مغازه
3 . ارتباط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le commerce
/kɔmɛʀs/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: commerces]
1
تجارت
کسبوکار
1.Vous venez de sauver mon commerce.
1. کسب و کار مرا نجات دادید.
faire des études de commerce
در رشته تجارت درس خواندن
Mon cousin faisait des études de commerce.
پسرعمویم در رشته تجارت درس میخواند.
faire du commerce
تجارت کردن
Il fait du commerce avec l'étranger.
او با خارجیها تجارت میکند.
le petit commerce
کسبوکار خرد
2
مغازه
دکان
مترادف و متضاد
boutique
magasin
1.Elle avait un grand commerce.
1. او یک مغازه بزرگ داشت.
2.Il y a beaucoup de commerces dans cette rue.
2. در این خیابان تعداد زیادی مغازه وجود دارد.
tenir un commerce/ouvrir un commerce
مغازهای داشتن/مغازهای زدن [باز کردن]
1. Il va ouvrir un commerce de matériel de bureau.
1. او قرار است یک مغازه لوازم اداری بزند.
2. Ils tiennent un petit commerce d’alimentation.
2. آنها یک مغازه کوچک اغذیهفروشی دارند.
dans le commerce
توی مغازهها
On trouve ça dans le commerce.
آن توی مغازهها پیدا میشود.
3
ارتباط
رفتوآمد
formal
مترادف و متضاد
fréquentation
relation
le commerce entre/avec quelqu'un
ارتباط بین/با کسی
Il existe un commerce approfondi entre des braves gens.
بین افراد شجاع ارتباطی عمیق حاکم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
commenter
commentateur
commentaire
comment vas-tu ?
comment t'appelles-tu ?
commerce de proximité
commerce international
commerce électronique
commercial
commercialisation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان