[اسم]

la communion

/kɔmynjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 عشاء ربانی (در مسیحیت)

  • 1.Je partirai peut-être avant la communion.
    1. شاید قبل از (مراسم) عشاء ربانی بروم.

2 آیین مذهبی رسم دینی

  • 1.Je pensais que c'était son costume de communion.
    1. من فکر می‌کردم که این لباس آیین مذهبی‌اش است.
  • 2.La communion des fidèles.
    2. آیین مذهبی معتقدان.

3 وحدت اتحاد

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان