Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ابلاغ کردن
2 . منتقل کردن
3 . رابطه داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
communiquer
/kɔmynike/
فعل گذرا
[گذشته کامل: communiqué]
[حالت وصفی: communiquant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ابلاغ کردن
اعلام کردن
1.Les médias communiquent les nouvelles.
1. رسانهها اخبار را اعلام میکنند.
2
منتقل کردن
انتقال دادن
1.Communiquer une maladie
1. بیماری را منتقل کردن
3
رابطه داشتن
تماس داشتن
1.Ils communiquent avec les médias.
1. آنها با رسانهها رابطه دارند.
2.J'utilise le téléphone pour communiquer avec mes clients.
2. من برای تماس داشتن با مشتریانم از تلفن استفاده میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
communion
communier
communication visuelle
communication des pièces du dossier
communication
communiqué
communisme
communiste
communément
commutateur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان