[صفت]

conscient

/kɔ̃sjˈɑ̃/
قابل مقایسه
[حالت مونث: consciente] [جمع مونث: conscientes] [جمع مذکر: conscients]

1 آگاه متوجه، مطلع

  • 1.Etre conscient de son charme
    1. متوجه جذابیت خود بودن
  • 2.On a vu des hommes conscients accomplir leur tâche au milieu de la plus stupide des guerres.
    2. انسانهای آگاهی را دیده‌ایم که کارهایشان را وسط احمقانه‌ترین جنگ‌ها انجام می‌دهند.

2 خودآگاه (روانشناسی)

3 هشیار به هوش

  • 1.Après l'accident, il était encore conscient.
    1. او بعد از تصادف هنوز هشیار بود.

4 آگاهانه

  • 1.Ces mouvements s'ils étaient conscients, n'étaient qu'à peu près volontaires.
    1. اگر این حرکات آگاهانه باشند، تقریبا ارادی اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان