[فعل]

consulter

/kɔ̃sylte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: consulté] [حالت وصفی: consultant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دیدن (فرهنگ لغت) رجوع کردن، نگاه کردن

مترادف و متضاد compulser regarder
consulter un dictionnaire/un atlas...
فرهنگ‌لغت/اطلسی... را نگاه کردن
  • 1. Mon ami aimerait à nouveau consulter le menu.
    1. دوستم می‌خواهد دوباره منو را ببیند.
  • 2. Si tu ne sais pas le sens d'un mot, consulte le dictionnaire.
    2. اگر معنی یک کلمه را نمی‌دانی، به فرهنگ لغت رجوع کن.

2 مشورت کردن

مترادف و متضاد questionner
consulter quelqu'un
با کسی مشورت کردن
  • 1. J'ai consulté mon médecin avant d'arrêter le traitement.
    1. من قبل از قطع‌کردن درمان با پزشکم مشورت کرده‌ام.
  • 2. Je consulterai mon avocat avant de signer le contrat.
    2. من قبل از امضاکردن قرارداد با وکیلم مشورت خواهم کرد.

3 پیش (پزشک) رفتن مراجعه کردن

consulter un cardiologue/un médecin...
پیش متخصص قلب و عروق/پزشک... رفتن
  • 1. Il ne consulte jamais une dentiste.
    1. او هرگز پیش دندان‌پزشک زن نمی‌رود.
  • 2. Vous devriez consulter un cardiologue.
    2. باید پیش متخصص قلب و عروق بروید.

4 بیمار دیدن ویزیت کردن

consulter (tous les jours/le mardi...)
(هر روز/سه‌شنبه‌ها...) بیمار دیدن
  • 1. C'est un médecin qui consulte tous les jours.
    1. او پزشکی است که هر روز بیمار می‌بیند.
  • 2. Le cardiologue consulte le mardi.
    2. متخصص قلب و عروق سه‌شنبه‌ها بیمار می‌بیند.

5 ویزیت شدن پیش پزشک رفتن، به پزشک مراجعه کردن

  • 1.Il consulte pour pouvoir savoir la raison de sa maladie.
    1. او به پزشک مراجعه می‌کند تا بتواند علت بیماری‌اش را بفهمد.
  • 2.Vous devriez consulter.
    2. باید ویزیت شوید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان