Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . آلوده کردن
2 . فاسد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
contaminer
/kɔ̃tamine/
فعل گذرا
[گذشته کامل: contaminé]
[حالت وصفی: contaminant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
آلوده کردن
1.Ce malade va contaminer tout le monde.
1. این بیمار تمام افراد را آلوده خواهد کرد.
2.On a appris que l'usine a contaminé la rivière.
2. ما متوجه شدیم که کارخانه رودخانه را آلوده کرده است.
2
فاسد کردن
خراب کردن، منحرف کردن
1.Sa mauvaise humeur nous a contaminés.
1. شوخی بد او ما را منحرف کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
contamination
contagion
contagieux
contacter
contact
contaminé
conte
contemplatif
contemplation
contempler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان