[فعل]

contenter

/kɔ̃tɑ̃tˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: contenté] [حالت وصفی: contentant] [فعل کمکی: avoir ]

1 راضی کردن ارضا کردن، خشنود کردن

  • 1.Contenter sa curiosité
    1. حس کنجکاوی خود را ارضا کردن
  • 2.Il est difficile à contenter.
    2. راضی کردن او سخت است.

2 راضی شدن خشنود شدن (se contenter)

  • 1.Se contenter d'un repas par jour
    1. با یک غذا در روز هم راضی شدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان